سلامامشب خیلی زیاد جای آمپولام درد گرفت. یعنی بدتر از هفته قبل زد. (تقویتیبرای مو)امروز با غضنفر و زنش و مامی رفتیم که بریم گلبهار.گلبهار یکساعت با مشهد فاصله داره و یکی از روستاهای نزدیک اونجا،
آبقد هست.۸صبح راه افتادیم و حدودا ۹ و نیم تو یک پارک محلی گلبهار زیرانداز پهن کردیم و املت خوردیم جایتان خالی. بمن که نچسبید چون هم گوجه هاش آبدار بود هنوز و هم اینکه صبحانه پختنی زیاد بهم نمی چسبه.اونجا تصمیم گرفتیم تا روستا یک ماشینه بریم و چون ماشین غضنفر خوبه همه با اون رفتیم و ماشین مارو توی خیابون اصلی و با نشونه یک کلانتری پارک کردن.شهر خودمون واقعا خشک سالی به تمام معناست و همه رودها خشک و زشت. ولی آبقد ماشالا آب داشت. وسایلو تو ماشین گذاشتیم و پیاده راه رودخونه رو رفتیم. خیلییییی تنبل شدم و اصلا پیاده روی حتی نمی کنم. امروز توفیق اجباری شد که کمی راه برم. همونطور که از کنار باغهای حاشیه رد میشدیم تک و توک رو بعضی درختا سیب مونده بود که دوسه تا نصفکردیم و خوردیم. یک باغدار هم چندتایی گلابی تعارف کرد و آها یک دونه هم گردو تازه رو زمین بود نصف کردیم. البته که غضفر چندتای دیگه هم از درخت کند و خورد. از ی جاهایی هم باید از آب رد می شدیم که تو این بی آبی خیلی چسبید. برگشتنا هم همون جایی که ماشین پارک بود و کنار گله گوسفندا زیرانداز انداختیم و چای خوردیم.زود ساعت ۱ و نیم شده بود و من باید عصر میرفتم سر کار و کم کم راه افتادیم. باغ دوست خواهرزاده همون طرفا بود و باهاش تماس گرفتن که بریم باغش اگه بادمجون گوجه داره بگیریم. خودش دیرتر اومد و تا رسید تعارف کرد گوجه جمع کنیم ما هم چند نفری گوجه چیدیم. فکر کنم دو جعبه شد. البته من که نیاوردم ولی زن غضنفر قرار شد گوجه شور درست کنه و مق نعمت چشایی...
ما را در سایت نعمت چشایی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : calmdreams بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 15:37